یک نوع بازی را تصور کنید که در آن پنچ بازیگر شرکت دارند اما فقط یکی از آنان همواره بازنده خواهد بود. تصور لازم نیست زیرا بازی مورد بحث ما واقعیت دارد و در انظار جهانی صورت میگیرد. نام این بازی «برنامه جامع اقدام مشترک» یا «برجام» است که با نامهای دیگر از جمله «زد و بند اتمی باراک اوباما» یا «سازش هستهای» نیز شناخته میشود.
پنچ بازیگر «برجام» عبارتند از ایالات متحده، اتحادیه اروپا، روسیه، چین کمونیست و آخرین و نه کمترین و در همان حال تنها بازنده بالقوه و بالفعل، جمهوری اسلامی در ایران.
«برجام» برخلاف ادعای مدافعان آن در تهران، نه یک قرارداد بینالمللی است و نه یک معاهده قابل تنفیذ. متن «برجام» را کسی امضا نکرده است و البته، هیچ قوه مقننهای نیز آن را به تصویب نرسانده است. تنها ادعای مدافعان از نظر حقوقی، اشاره قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل متحد است که با تایید «برجام» محدودیتهای دیگری را در زمینه برنامه موشکی جمهوری اسلامی، فروش اسلحه و واردات و کالاهای «استفاده مضاعف» وضع میکند. جمهوری اسلامی این قطعنامه را رد کرده است و اصرار دارد که متن «برجام» به تنهایی مرجعیت داشته باشد. در همان حال وزارت امور خارجه ایالات متحده کتبا اعلام کرده است که «برجام» هرگز جنبه قانونی نداشته است و چیزی جز یک برنامه مشکوک داوطلبانه به شمار نمیرود.
نزدیک به چهار سال پس از اعلام «برجام» شرکتکنندگان در آن هنوز نتوانستهاند بر سر تعریف آن به توافق برسند.
حال فرض کنیم که هر پنچ شرکتکننده در این بازی حیرتانگیز تعهدات خود را اجرا کنند. جمهوری اسلامی نه تنها بایستی برنامه جاهطلبانه هستهای خود را در پایینترین حد ممکن نگاه دارد، بلکه ناچار است که بخشهای قابل توجهی از سیاست علمی، فنی، بازرگانی و اقتصادی خود را زیرنظر چهار بازیگر دیگر شکل دهد و اجرا کند. بعضی محدودیتهایی که علیه جمهوری اسلامی وضع شده است دارای مدت معین است، از پنچ تا ۲۵ سال. اما بعضی محدودیتهای دیگر ابدی خواهد بود.
در نخستین دو سال «برجام» جمهوری اسلامی با دیسیپلین و وفاداری غیرقابل انتظار، همه تعهدات خود را انجام داد و حتی از تحسین آژانس بینالمللی اتمی بهرهمند شد. در ازای این رفتار سازنده، باراک اوباما، رییس جمهور وقت ایالات متحده، سر کیسه را اندکی شل کرد و به جمهوری اسلامی امکان داد که بخشی از داراییهای توقیف شده ایران را بدست آورد. بعضی منابع، بویژه در ایالات متحده، مدعیاند که در آن دو سال طلایی، آقای اوباما نزدیک به ۱۵۰ میلیارد دلار به تهران رساند. این رقم بیتردید، چیزی جز یک فانتزی تبلیغاتی نیست. پژوهشهایی که در این زمینه دیدهایم نشان میدهد که مجموع دریافتیهای تهران در دو سال مورد بحث در حدود ۱۷ میلیارد دلار بوده است یا همان هفت میلیارد دلار ماهانهای که آقای جان کری، وزیر امور خارجه اوباما، اعلام کرده بود. علاوه بر آن مبلغ، آقای اوباما ترتیبی داده تا ۵/۱ میلیارد دلار پول نقد نیز به شیوه جیمز باندی یا مافیایی به تهران برسد.
اما دیگر بازیگران چه کردهاند؟ ایالات متحده با روی کار آمدن آقای دونالد ترامپ، رییس جمهور جدید، رسما از بازی کنار کشید و تحریمهای تازهای را برای تحریمهای وضع شده از سوی پیشینیان خود در طی چهار دهه، افزود.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
بازیگر اروپایی، در واقع مثلث بریتانیا، فرانسه و آلمان، هیچیک از ۱۱ برنامه خود را در چارچوب «برجام» اجرا نکردند. در دو سال نخست، بیش از ۱۰۰ طرح بازرگانی و صنعتی، بویژه در بخش نفت و گاز رونمایی شد اما سرانجام هیچیک به نتیجه عملی نرسید.
بازیگر روس، در آغاز، چند گام مثبت برداشت و بخشی از اورانیوم غنی شده جمهوری اسلامی را که قرار بود به خارج از ایران منتقل شود، به روسیه برد. بیآنکه یک کوپک در ازای آن بپردازد. اما در این زمینه نیز، سیاست تازه ترامپ باعث شد که مسکو انتقال باقی مانده ذخایر تهران را متوقف کند.
بازیگر چینی قرار بود برنامهای برای بازسازی طرح پلوتونومی اراک ارایه دهد. اما، با گذشت نزدیک به چهار سال هنوز در حال دبه کردن است.
حتی از زمان اوباما، ایالات متحده از اجرای بخشی از وعدههای خود سرباز زد. قبلا او وعده داده بود که ذخایر آب سنگین ایران را از طریق شرکت آمریکایی وستینگهاوس خریداری کند. چهار سال بعد، شرکت آمریکایی ورشکسته شده و از صحنه خارج گردیده است و جمهوری اسلامی بایستی ضرری هنگفت بپردازد.
تحریمهای وضع شده از سوی آقای ترامپ بهانه خوبی بدست چین و بسیار کشورهای دیگر از جمله هندوستان داده است که از پرداخت بدهیهای خود به ایران - بدهیهای ناشی از خرید نفت- خودداری کنند. بدین سان، جمهوری اسلامی، نمیتواند حتی پول خود را خرج کند چه رسد به بهرهگیری از بازارهای بینالمللی سرمایه.
در روسیه، آقای پوتین، با بهرهگیری از وضع مشوب جمهوری اسلامی، خود را در نقش دوست خیرخواه همگان قرار داده است – همگان یعنی از جمله کشورهای عرب، ترکیه و اسراییل. در همان حال، وتوی روس همچنان مانع از آن است که جمهوری اسلامی به عضویت تمام و کمال گروههای شانگهای و «بازار مشترک» اوراسیا پدیرفته شود. نظر پوتین نسبت به جمهوری اسلامی همان دوری و دوستی است.
«برجام» از نظر بنیادی مذموم و ناقض حاکمیت ملی ایران است. قراردادهای بینالمللی همواره برمبنای «عمل متقابل» وضع شده است. اما «برجام» که البته یک قرارداد به معنای واقعی نیست، ایران را یک استثنا بر قوانین و قواعد بینالمللی تلقی میکند. مثلا حجت الاسلام حسن روحانی، رییس جمهور اسلامی، فخر میفروشد که «برجام» آمریکا را ناچار کرده است که حق غنی کردن اورانیوم را برای ایران به رسمیت بشناسد.
اولا، آمریکا چنین کاری نکرده است، زیرا «برجام» به تصویب قوه مقننه نرسیده است. ثانیا، اصل «عمل متقابل» حکم میکند که اگر ایالات متحده در چارچوب یک متن حقوقی، حق ایران را برای غنی کردن اورانیوم بپذیرد، همان متن باید ذکر کند که ایران نیز حق ایالات متحده را برای غنی کردن اورانیوم شناخته است. در غیر این صورت، یک طرف امر در شکل «فاعل» ظاهر میشود و طرف دیگر در نقش مفعول. هیچ دولت مستقلی نمیتواند حفظ و اعمال حقوق شناخته شده و مسلم خود را منوط به تصدیق یک یا چند قدرت بیگانه کند.
واقعیت این است که در ۲۰ ماه گذشته لااقل، ایران کوچکترین بهرهای از این «ترکمان چای» قرن بیست و یکمی نبرده است و با رفتار نواستعماری قدرتهای بزرگ خوار و خفیف شده است.
خوشبختانه در ایران، حتی در چارچوب نظام بحثانگیز کنونی هستند بسیاری که این خواری و خفت را نمیپذیرند. شایستهترین کار در این زمینه است که ایران «برجام» را کنار بگذارد و آمادگی خود را برای هرگونه مذاکرات در چارچوب سازمان ملل متحد، نه گروه ۱+۵ که هیچ موجودیت قانونی ندارد، اعلام کند.
آیا در تهران امروز جرات لازم برای پایان دادن به خواری و خفت وجود دارد؟